وقتی حصار غربت من تنگ می شود
هر لحظه بین عقل و دلم جنگ می شود
از بس فرار کرده ام از خویش خویشتن
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود
گاهی به ترکتازی شعرم خوشم ولی
گاهی کمیت شاعری ام لنگ می شود
هر چند می شکیبم بر عشق باز هم
گاهی دلم اسیر دل سنگ می شود
گر یک نظر به روی شما کرد یار ما
دنیای عشق با تو هماهنگ می شود
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود
یا لحظه به نای غمش چنگ می شود
گاهی زمین به تمام فراخی اش
در پیش کلبه کوچک ما،تنگ می شود
گاهی لطافت سحری ام به وقت ذکر
با باده سحری اش جنگ می شود
گاهی به محتسب برسد عقل و دین من
گاهی ز مستی ام همه جان سنگ می شود
گاهی فغان نمی رسد به هر کسی
گاهی دلم به نای نی اش رنگ می شود
گر شعر گفتم به هوای رخ عزیز
این شعر هم به هوایش ننگ می شود ...
عـراقـی هـا خـمـیـنـی نـدارنـد کـه بـگـویـد ؛
مـوصـل و فـلـوجـه و تـکریـت , بـایـد حـفـظ شـونـد …
اما …
امـان از آن روزی کـه رهـبـرِمـان خـامـنـه ای فـرمـان دهـد ؛
” عــراق بـاید حـفـظ شـود… “
در اصطلاح اهل عرفان (میخانه) را بر سه معنى اطلاق مى کنند :
اول عالم فیض و نور مطلق و جامعیت اسماء و صفات که مى معرفت از آنجا افاضه مى شود .
دوم مقام عشق و محبت که باده والهى و شوق از آنجا مى رسد .
سوم نفس عارف که مجمع انوار معرفت و مملو از باده محبت است .
منبع: کلمه 99- هزار و یک کلمه
به بادحادثه بالم اگرشکست چه باک
خوشاپریدن بااین شکسته بالی ها
این حنجره این باغ صدا رانفروشید
این پنجره این خاطره ها رانفروشید
درشهرشماباری اگرعشق فروشی است
هم غیرت آبادی ما رانفروشید
تنهابه خدا،دل خوشی مابه دل ماست
صندوقچه رازخدارانفروشید
دردست خداآیینه ای جزدل مانیست
آیینه شمایید،شمارانفروشید
درپیله پروانه به جزکرم نلولد
پروانه پرواز رهارا نفروشید
یک عمردویدیم،لب چشمه رسیدیم
این هروله سعی وصفا رانفروشید
دورازنظرماست اگرمنزل این راه
این منزله دورنما رانفروشید