سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند به موسی علیه السلام وحی کرد که دو کفش وعصای آهنین برگیر و آنگاه در زمین سیاحت کن و آثار و عبرتها را بجوی تا آن جا که کفشها پاره و عصا شکسته شود . [ابن دینار]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :25
بازدید دیروز :0
کل بازدید :23348
تعداد کل یاداشته ها : 57
103/9/22
9:21 ع

تو یک غروبِ غم انگیز می رسی از راه
که می بَرند مرا روی شانه های سیاه

صدای گریه بلند است و جمله هایی هم
شبیهِ تسلیت و غصه و غمی جانکاه

به گوش یخ زده اَم می رسد وَ فریادی
شبیهِ حُرمَتِ این لااِلهَ اِلا الله!

وَ چشم هام، که چشم انتظار تو هستند!
-اگر چه منجمدند و نمی کنند نگاه-

وَ بغض می کند آن جا جنازه ی من که
«تو» را همیشه «نَفَس» می کشید و «خود» را «آه»!

چقدر شب که تو را من مرور کرده ام وُ
رسیده ام به: غزل، گُل، شکوفه، دریا، ماه !

بدون تو، همه ی عمرِ من دو قسمت شد:
دقیقه های تکیده، دقیقه های تباه

اگر چه متنِ بلندی ست درد دل هایم
سکوت می کنم و شرحِ قصّه را کوتاه –

که باز جمعه رسید و نیامدی و شدند
«غروب جمعه» و «مرگ» و «وجود من‌» همراه!

برای بدرقه ی نعشِ من بیا هر روز
که کارِ من شده سی بار مرگ در هر ماه  

وَ کلِّ دلخوشی زندگی من، این که
تو یک غروب غم انگیز  می رسی از راه

مهدی زارعی


  
  

پنهان نموده چهره ز ما آه می کشی
تا کی ز آه پرده بر این ماه می کشی؟

دیگر خدا ز قهر نگاهم نمی کند
وقتی گناه می کنم و آه می کشی

آهی که مانده در دل تو از گناه من
پنهان نموده از من و در چاه می کشی

چاهی به قدر آه تو مولا عمیق نیست
ناچار آه نیمه و کوتاه می کشی

کوتاه می کند شب دلتنگی مرا
دستی که بر سرم ز وفا گاه می کشی

گاهی که  سرکشی کنم از تو دل مرا
با یک نگاه، باز به همراه می کشی

حسن بیاتانی


  
  

نام من عشق است آیا می‌‏شناسیدم؟
زخمی‌ام -زخمی سراپا- می‌‏شناسیدم؟

با شما طی‌‏کرده‌‏ام راه درازی را
خسته هستم -خسته- آیا می‌‏شناسیدم؟

راه ششصدساله‌‏ای از دفتر حافظ
تا غزل‌‏های شما ها ، می‌‏شناسیدم؟

این زمانم گرچه ابر تیره پوشیده‌است
من همان خورشیدم اما، می‌‏شناسیدم

پای رهوارش شکسته سنگلاخ دهر
اینک این افتاده از پا، می‌‏شناسیدم؟

می‌‏شناسد چشم‌‏هایم چهره‌‏هاتان را
همچنانی که شماها می‌‏شناسیدم

اینچنین بیگانه از من رو مگردانید
در مبندیدم به حاشا، می‌‏شناسیدم!

من همان دریایتان ای رهروان عشق
رودهای رو به دریا! می‌شناسیدم

اصل من بودم، بهانه بود و فرعی بود
عشق قیس و حسن لیلا می‌‏شناسیدم؟

در کف فرهاد تیشه من نهادم، من!
من بریدم بیستون را می‌شناسیدم

مسخ کرده چهره‌‏ام را گرچه این ایام
با همین دیوار حتی می‌‏شناسیدم

من همانم مهربان سال‌‏های دور
رفته‌‏ام از یادتان؟ یا می‌‏شناسیدم؟

 حسین منزوی


  
  
<      1   2   3   4   5      >