لنگر انداخته در اسکله، کنگر خورده
این عقابی که مسیرش به کبوتر خورده
موج با شوق تو می آید و برمی گردد
متلاشی شده، بی حوصله و سرخورده
گاه یک صخره ی پنهان شده را رد کرده ست
گرچه هر بار به یک صخره ی دیگر خورده
بوسه ات سرخ ترین میوه ی فصل است انگار-
سیلی موج که بر گونه ی بندر خورده
«بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم»
هر که بد گفت به چشمان تو شکَّر خورده!
چشم تو معدن الماس ولی لبخندت-
سینه ی ترد اناری ست که خنجر خورده
غزلی گفته ام از گونه ی گل نازک تر
من بجز شعر چه گفتم که به تو برخورده!؟
عبدالحسین انصاری
این که با کسی که بی قرار نیست
صبح و شب
گفتگو کنی که انتظار چیست
خنده دار نیست؟
....
خنده دار نیست؟
این که با کسی که در دلش قرار نیست
صبح و شب
گفتگو کنی که انتظار چیست؟
حسن بیاتانی
پلنگ سنگی دروازه های بسته شهرم
مگو آزاد خواهی شد که من زندانی دهرم
تفاوت های ما بیش از شباهت هاست باور کن
تو تلخی شراب کهنه ای من تلخی زهرم
مرا ای ماهی عاشق رها کن فکر کن من هم
یکی از سنگ های کوچک افتاده در نهرم
کسی را که برنجاند تو را هرگز نمی بخشم
تو با من آشتی کردی ولی من با خودم قهرم
تو آهوی رهای دشت های سبزی اما من
پلنگ سنگی دروازههای بسته شهرم
فاضل نظری