سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] آنجا که گفتن باید خاموشى نشاید ، و آنجا که ندانند ، به که خاموش مانند . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :26
بازدید دیروز :0
کل بازدید :23349
تعداد کل یاداشته ها : 57
103/9/22
9:23 ع

لنگر انداخته در اسکله، کنگر خورده
این عقابی که مسیرش به کبوتر خورده

موج با شوق تو می آید و برمی گردد
متلاشی شده، بی حوصله و سرخورده

گاه یک صخره ی پنهان شده را رد کرده ست
گرچه هر بار به یک صخره ی دیگر خورده

بوسه ات سرخ ترین میوه ی فصل است انگار-
سیلی موج که بر گونه ی بندر خورده

«بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم»
هر که بد گفت به چشمان تو شکَّر خورده!

چشم تو معدن الماس ولی لبخندت-
سینه ی ترد اناری ست که خنجر خورده

غزلی گفته ام از گونه ی گل نازک تر
من بجز شعر چه گفتم که به تو برخورده!؟

عبدالحسین انصاری


  
  

این که با کسی که بی قرار نیست
صبح و شب
گفتگو کنی که انتظار چیست
                                 خنده دار نیست؟
....
خنده دار نیست؟
این که با کسی که در دلش قرار نیست
صبح و شب
گفتگو کنی که انتظار چیست؟

حسن بیاتانی


  
  

پلنگ سنگی دروازه‌ های بسته شهرم
مگو آزاد خواهی شد که من زندانی دهرم
 
تفاوت‌ های ما بیش از شباهت هاست باور کن
تو تلخی شراب کهنه ای من تلخی زهرم
 
مرا ای ماهی عاشق رها کن فکر کن من هم
یکی از سنگ های کوچک افتاده در نهرم
 
کسی را که برنجاند تو را هرگز نمی بخشم
تو با من آشتی کردی ولی من با خودم قهرم
 
تو آهوی رهای دشت های سبزی اما من
پلنگ سنگی دروازه‌های بسته شهرم

فاضل نظری


90/7/27::: 9:43 ص
نظر()
  
  

 

                                                                                                 پیرمردی در بستر مرگ بود. در لحظات دردناک مرگ، ناگهان بوی عطر شکلات محبوبش از طبقه پایین به مشامش رسید. او تمام قدرت باقیمانده اش را جمع کرد و از جایش بلند شد. همانطور که به دیوار تکیه داده بود آهسته آهسته از اتاقش خارج شد و با هزار مکافات خود را به پایین پله ها رساند و نفس نفس زنان به در آشپزخانه رسید و به درون آن خیره شد. او روی میز ظرفی حاوی صدها تکه شکلات محبوب خود را دید و با خود فکر کرد یا در بهشت است و یا اینکه همسر وفادارش آخرین کاری که ثابت کند چقدر شیفته و شیدای اوست را انجام داده است و بدین ترتیب او این جهان را چون مردی سعادتمند ترک می کند. او آخرین تلاش خود را نیز به کار بست و خودش را به روی میز انداخت و یک تکه از شکلات ها را به دهانش گذاشت و با طعم خوش آن احساس کرد جانی دوباره گرفته است. سپس مجددا” دست لرزان خود را به سمت ظرف برد که ناگهان همسرش با قاشق روی دست او زد و گفت:(( دست نزن، آنها را برای مراسم عزاداری درست کرده ام

  
  

مقیاس اندازه گیری فاصله متر نیست ، اشتیاق است ، مشتاق که باشی حتی یک قدم نیز فاصله ای دور است .
 


  
  
<      1   2   3   4   5      >